English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7942 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to stretch one's legs U برای ورزش راه رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
xystus U ایوان سرپوشیده برای ورزش
Exercize is good for the health. U ورزش برای سلامتی خوب است
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
run-up [start-up] U نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
cartwheel [gymnastics exercise] U چرخ فلک [ورزش ژیمناستیک] [ورزش]
trip the light fantastic <idiom> U رفتن برای رقصیدن
prompt to go U اماده برای رفتن
fluctuability U امادگی برای بالاوپایین رفتن
gressorial U مناسب برای راه رفتن
sick call U تجمع برای رفتن به بهداری
shop around <idiom> U به مغازههای مختلفی برای خریدچیزی رفتن
to come towards U به طرف کسی رفتن برای برخورد
to approach U به طرف کسی رفتن برای برخورد
to come to meet U به طرف کسی رفتن برای برخورد
to step out U برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
turn out <idiom> U رفتن برای دیدن یا انجام کاری
to be coming up to meet U به طرف کسی رفتن برای برخورد
sand shoes U یکجور گیوه برای رفتن در شن زار
to ride on the bus U سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to be after somebody U پی [دنبال] کسی رفتن [برای کیفری مجازاتی]
to go clubbing U به باشگاه [های] شب رفتن [برای رقص و غیره]
shore leave U مرخصی ملوانان وافسران برای رفتن بخشکی
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
hypnotizable U اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
clearance diving U شیرجه رفتن برای پاک کردن مین شیرجه برای مین روبی
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> U رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
coach dog U یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
Which bus do I take for the opera? U برای رفتن به اپرا کدام اتوبوس را باید سوار شوم؟
zone ride U کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه
pace lap U دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
Which bus do I take to Victoria Station? U کدام اتوبوس را برای رفتن به ایستگاه ویکتوریا باید سوار شوم؟
bail out U کنار رفتن توپ زن از محل ایستادن برای حفافت ازضربه توپ
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
pastime U ورزش
flannel U ورزش
flannels U ورزش
sport U ورزش
p.exercise U ورزش
pastimes U ورزش
sports U ورزش
callisthenics U ورزش
physical exercise U ورزش
gymnastics U ورزش
sported U ورزش
goal U گل [ورزش]
exercize U ورزش
exercises U ورزش
exercised U ورزش
gymnastical U ورزش
exercise U ورزش
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
trains U ورزش کردن
trained U ورزش کردن
canoeing U ورزش با کانو
practises U ورزش تمرین
pull over U پیراهن کش ورزش
head spring U ورزش واکروبات با سر
sportswear U لباس ورزش
ringside U در کنارصحنه ورزش
athleticism U ورزش گرایی
workouts U ورزش روزانه
workouts U ورزش شدید
workout U ورزش شدید
sweatshirts U پیراهن ورزش
callisthenics U ورزش سبک
sweatshirt U پیراهن ورزش
playsuit U لباس ورزش
ploy U امر ورزش
train U ورزش کردن
sport palace U کاخ ورزش
athletics U علم ورزش
physical therapy U ورزش درمانی
angling U ورزش ماهیگیری
fishing U ورزش ماهیگیری
workout U ورزش روزانه
ring U صحنه ورزش
ploys U امر ورزش
fine drawn U نتیجه ورزش
sweat pants U شلوار ورزش
gymnastically U ازراه ورزش
practicing U ورزش تمرین
practise U ورزش تمرین
skiing U ورزش اسکی
gymnastically U ازلحاظ ورزش
practising U ورزش تمرین
coaches U مربی ورزش
training U ورزش کاراموزی
goal scorer U گلزن [ورزش]
exerciser U اسباب ورزش
coached U مربی ورزش
practice U ورزش تمرین
professionalism U ورزش حرفهای
athlete U قهرمان ورزش
athletes U قهرمان ورزش
to miss the goal U گل نکردن [ورزش]
amateurism U ورزش اماتوری
coach U مربی ورزش
to miss the goal U به گل نزدن [ورزش]
gymnastics U ورزش ژیمناستیک
American football U فوتبال آمریکایی [ورزش]
ball game U ورزش یا بازی با توپ
stadiums U میدان ورزش مرحله
game U هرنوع ورزش بامقررات
stadium U میدان ورزش مرحله
stadia U میدان ورزش مرحله
body-building U ورزش زیبایی اندام
ball games U ورزش یا بازی با توپ
exercises U ورزش تمرین کردن
To score points. U امتیاز آوردن ( ورزش )
sportsmanship U ورزش دوستی مردانگی
danger sticks U نانچیکوهات [ورزش] [کونگ فو]
nunchuks U نانچیکوهات [ورزش] [کونگ فو]
nunchaku U نانچیکوهات [ورزش] [کونگ فو]
final whistle U سوت پایان [ورزش]
exercised U ورزش تمرین کردن
exercise U ورزش تمرین کردن
body building U ورزش زیبایی اندام
open exercise U ورزش در هوای ازاد
defence [British E] U دفاع [قانون] [ورزش] [ارتش]
to do [turn] a cartwheel U چرخ فلک زدن [در ورزش]
international match U مسابقه بین المللی [ورزش]
fans U پنکه تماشاچی ورزش دوست
to substitute out [players] U عوض کردن بازیگر [ورزش]
to make a substitution U عوض کردن بازیگر [ورزش]
out of bounds U بیرون از زمین بازی [ورزش]
fanning U پنکه تماشاچی ورزش دوست
fanned U پنکه تماشاچی ورزش دوست
fan U پنکه تماشاچی ورزش دوست
defense [American E] U دفاع [قانون] [ورزش] [ارتش]
Mountaineering . Mountain - climbing . U کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
sportsmen U ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
to ease to a victory U به سادگی برنده شدن [ورزش]
colosseum U امفی تئاتر میدان ورزش
set a record U رکورد بر جای گذاشتن [ورزش]
marksman U نشانه گیر [ارتش و ورزش]
marksman U تیرانداز ماهر [ارتش و ورزش]
starting whistle U سوت آغاز بازی [ورزش]
sportsman U ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
He is an excellent player. U عالی بازی می کند ( ورزش )
fan U پشتیبان [طرفدار] [هوادار] [ورزش]
i now know the v of exercise U اکنون قدر ورزش را میفهمم
to exercise is use ful U ورزش کردن سودمند است
sportfishing U ورزش ماهیگیری با قلاب ونخ
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
field events U ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field event U ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
dumb bell U میله اهنی دوسرگلوله داربرای ورزش
to stonewall U در حالت تدافع بازی کردن [ورزش]
to defend aggressively U در حالت تدافع بازی کردن [ورزش]
tubing U ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
to be out of action [because of injury] U غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
bloomers U شلوارزنانه گشادکه زنهای ورزش کننده می پوشند
movement off-the-ball U بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
blazer U نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
Regular training strengthens the heart and lungs. U ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
blazers U نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
sport U پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported U پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sports U پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
agoines U مسابقههای سه گانه یونانیان باستان ورزش وموسیقی وغشه یادو
parading U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades U سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded U سان رفتن رژه رفتن محل سان
book U اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
books U اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
booked U اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code U زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible U دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft U بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
drive U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
strategy U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. U شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
infra red link U روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
Training makes the memory absorb more. U آموزش [ورزش حافظه] باعث می شود که حافظه بیشترجذب کند.
tackle U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
narratives U یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
recall U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
c U استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
recalled U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
Ackerman's function U تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
recalls U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
narrative U یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1لطفا بیاین دنبالمون
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com